به نوشته هایش دلم خوش بود که

اگر چه دستانش در دستانم نیست

دلش که با من است

وقتی دلش با من است یعنی تمام او از آنِ من است

اما حالا نه دستانش در دستانم هست

                نه دلش با من !                                                                                  


                           چقدر سخت است 

                 تحمل اینکه به یکباره تهی شوی . . .




گذشته ها رو دوره کن روزای خوبمون گذشت

یه شب از اون شبای خوب چرا دوباره برنگشت

تموم خاطرات تو گذشته با مرور من

بدون تو به شب رسید روزای سوت و کور من


بازم تو خواب من با من قدم بزن

آروم و سر به زیر

میمیرم از غم و بی خود سراغمو از آدما نگیر


دوباره بی قراری و دوباره گریه های من

نمی دونم چرا به تو نمی رسه صدای من

نگفته های قلبمو نمی دونم به کی بگم

دلم همیشه روشنه دوباره میرسیم به هم


بازم تو خواب من با من قدم بزن

آروم و سر به زیر

میمیرم از غم و بی خود سراغمو از آدما نگیر !

از درو دیوار قلبم نم دلتنگی میباره

بگو که دستات هنوزم واسه من یه چتری داره

دستامو تنها گذاشتی

تو نمیدونی چیه دردم

از همون لحظه که رفتی دیگه زندگی نکردم…


خاطراتت مونده اینجا اما آرومم نکرده

به خدا دلتنگیامو ذره ای هم کم نکرده


من تو این تنهایی بی تو

دیگه آروم نمیگیرم


"به این امید که تو میای من از این خونه نمیرم"

به این امید که تو میای من از این خونه نمیرم

کسی چه می داند

من امروز چند بار فرو ریختم

چند بار دلتنگ شدم

از دیدن کسی که فقط . .

پیراهنش شبیه تو بود !


حال امروز من ...... بغضیست که نفس گیر شده . . .
مات مانده ام بین واژه های دیروز و امروز تو . . . !

و حرفهای ناگفته ای که مغز استخوانم را می سوزاند . .



درنبودنم نیز ترس ازدست دادنم را داری ؟


نترس ، دیگرنیستم


می خواهم نیست بمانم


همان نیست عاشق که تو می خواهی . . .