بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم ان عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
یادم امد که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در ان خلوت دلخواسته گشتیم......................................
صدف
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1382 ساعت 07:43 ب.ظ
اينبار يه جوری می نويسم که نگی مثه غريبه ها می نويسی!
نوشه های کوچولوت خيلی بزرگه...