سوی بستان شد ز نو وزان باد بهاری بلبل با گل کرده تازه پیمان عشق و یاری چمن ز گل خبر دهد از جمال نکویان صبا ز دل برد محن با نسیم بهاری
می آید ز صبا بوی گل؛ جلوه کند روی گل؛ با طنازی بخور به شادی می؛ که دور غم شد طی به پای سرو و گل ؛ به بانگ چنگ و نی تا یک دم فرصت داری هستی را نبود ثمری غیر از مستی و بی خبری طرف گلزاری؛ با گل رخساری؛ مستی کن ساقی می ده تا گل باقی ست که ایام عمر جاویدان نیست وفا نباشد چو خنده گل دنیا را بهار شادی فرصت دان یارا
موفق باشی ...
موفق باشی
وبلاگ خوبی داری.اگر خواستی(قابل دونستی) در وبلاکم لینکت میکنم
خوبه.