اندوه دوشین
دوش چون نیلوفر از غم پیچ و تابی داشتم
هر نفس چون شمع لرزان اضطرابی داشتم
اشک سیمینم به دامن بود؛ بی سیمین تنی
چشم بی خوابی ز چشم نیم خوابی داشتم
سایه اندوه بر جانم فرو افتاده بود
خاطری همرنگ شب ؛ بی آفتابی داشتم
خانه از سیلاب اشکم همچو دریا بود و من
خوابگه از موج دریا چون حبابی داشتم
نیست ما را پای رفتن از گرانجانی چو کوه
کاش کز فیض اجل عمر شهابی داشتم
شادی از ماتمسرای خاک می جستم؛ رهی
انتظار چشمه ی نوش از سرابی داشتم
صدف
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 ساعت 10:05 ب.ظ
سلام صدف......................................................
شعر قشنگی بود.وبلاگ قشنگی هم داری.به من هم یه سر بزن.موفق باشی.
وبلاگ قشنگی دارین .به منم یه سر بزن.