اگر عشق نبود !
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟
بی رنگ تر از نقطه موهومی بود
این دایره کبود؛ اگر عشق نبود
از آینه ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟
صدف
جمعه 31 مردادماه سال 1382 ساعت 01:21 ق.ظ
حرفهای ناتمام
حرفهای ما هنوز ناتمام . . .
تا نگاه میکنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت ناگزیر می شود
آه . . .
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود
صدف
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1382 ساعت 09:47 ب.ظ
گل پیمانه دل
خوشا خون خوردن از پیمانه دل پریشان گشتن از افسانه دل
خوشا نور خدا دیدن به مستی درون خانه ی ویرانه ی دل
خوشا در نیمه شبها بوی یاری شنیدن از گل پیمانه دل
خوشا رسوا کند ما را به مستی طپیدن های مشتاقانه دل
خوشا خاموشی و پا تا به سرگوش به راه ناله ی مستانه دل
خوشا زنجیر آغوشی که باشد دلم دیوانه؛ من دیوانه دل
خوشا سوزاندن از بیم جدایی به گرد شمع غم پروانه دل
صدف
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1382 ساعت 10:53 ب.ظ
مادر
تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
روز؛ در انواع نعمت ها و ناز
شب؛ بتی چون ماه در بر داشتن
صبح؛ از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منور داشتن
شامگه؛ چون ماه رویا آفرین
ناز بر افلاک و اختر داشتن
چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی؛ که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن
صدف
سهشنبه 28 مردادماه سال 1382 ساعت 11:44 ب.ظ
تنها تو میمانی
دل داده ام بر باد؛ بر هر چه بادا باد
مجنون تر از لیلی؛ شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نصب داری
از تیره ی دودی؛ از دودمان باد
آب از تو طوفان شد؛ خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش؛ در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین؛ چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد؛ کاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را؛ اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد؛ بوی تو می آید
تنها تو می مانی؛ ما می رویم از یاد.
صدف
سهشنبه 28 مردادماه سال 1382 ساعت 12:45 ق.ظ