بی تو من !

بی تو . . . در ظلمت شب خواهم مرد

و در آن قریه ی دور که پر از زوزه ی عصیان هواست

لابه لای تپش شب بوها در نهانخانه ی اندوه دلم . . . می پوسم.

بی تو هر شب تا صبح . . . به فلک می نگرم و دلم می خواهد؛

با چراغانی یکرنگ خدا، نقشی از عشق تو را حک بکنم.

تو به من می گویی: که به زیبایی شیرین زمین ایمان دار

و ز من می خواهی: که فراموش کنم تلخی زهری که گذشت!

چقدر می خواهی ؟ دست های تو برایم پل ایمان باشد؟!

چقدر می کوشی ؟ شوکران را بزدایی زدلم؟!

بی تو گم خواهم شد در تمامیت پرحزن غروب . . .

من به تو می گویم: که دلم از قفس تنگ زمین می گیرد

و ز تو می خواهم: جلوی اشک مرا سد توقف بزنی

با تو از دغدغه ها خواهم گفت !

با تو از تنهایی، با تو از هجرت و اندوه و سفر خواهم گفت

و به تو خواهم گفت: که به اندازه ی تنهایی پررنگ زمین «غمگینم»

و دلم می خواهد، دست تو برایم روزی . . .

                                                     سفره ی حرمت قلبم باشد.

دوباره از تو گفتن، نه، نباید!

بازم اسمت رو بردن، نه، نباید!

شب دلگیر از یاد بردن تو؛

بازم خوابت رو دیدن نه، نباید!

رها کن قلبمو ای رفته از یاد

بذار عادت کنم به رفتن تو

تو می شناسی منو، میدونی ای یار

چقدر سخته برام نخواستن تو!

شب دربه دری در کوچه ی عشق

به من چشمای تو عشق رو نشون داد

گله از رفتنت هرگز ندارم

ولی از موندن یاد تو فریاد!!

ندونستی که از یاد بردن تو

برای من مثل انکار ماه

از اون روزی که ماه من نتابید؛

پلنگ شعر من روزش سیاه

دوباره از تو گفتن! نه نباید!

بازم اسمت رو بردن . . .

 

کجایی سنگ صبورم دلم از غصه گرفته

دلم از غم دوری، از ته قصه گرفته

دیگه آواز نمی خونی واسه ی این دل تنها ؟

چرا با من نمی مونی؟ مثل من عاشق و رسوا

یادته واسم می خوندی از وفا و آشنایی

یادته واست می گفتم، از غم و درد جدایی؟!

ولی تو فروختی ما رو توی این دنیای وحشی

تو بودی که زنده بودم مثل لاله های وحشی

وقتی تو پیشم نباشی گلا هم رنگی نداره

شعرم از وقتی که رفتی، دیگه آهنگی نداره

تو واسم یه جون پناهی توی این زمونه ی پست

بمونم تا آخر عمر واسه تو یه عاشق و مست؟!

 

آخر راه . . .

وقتی میون گلها شوق شکفتنی نیست

      تو جاده های احساس هوای رفتنی نیست

وقتی که تو نگاهت نمونده شوق موندن

     وقتی که رسم دنیاست رفتن و دل سوزوندن

حسرت من روز و شب گفتن یک ترانه ست!

یخ زده توی ذهنم حرفی که عاشقانه ست!

وقتی میون دستات محبتی نمونده !!!!!

معنی تلخ حرفات قلب منو شکونده

وقتی که چشمای تو پر از هراس و غوغاست

               خسته ترین نگاهم در انتظار فرداست!

در انتظار روزی که دل پر از ترانه ست!

             روی لبای تشنم حرفای عاشقانه ست!