-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 مردادماه سال 1393 22:58
به نوشته هایش دلم خوش بود که اگر چه دستانش در دستانم نیست دلش که با من است وقتی دلش با من است یعنی تمام او از آنِ من است اما حالا نه دستانش در دستانم هست نه دلش با من ! چقدر سخت است تحمل اینکه به یکباره تهی شوی . . .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 مردادماه سال 1393 23:17
گذشته ها رو دوره کن روزای خوبمون گذشت یه شب از اون شبای خوب چرا دوباره برنگشت تموم خاطرات تو گذشته با مرور من بدون تو به شب رسید روزای سوت و کور من بازم تو خواب من با من قدم بزن آروم و سر به زیر میمیرم از غم و بی خود سراغمو از آدما نگیر دوباره بی قراری و دوباره گریه های من نمی دونم چرا به تو نمی رسه صدای من نگفته های...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 مردادماه سال 1393 11:30
از درو دیوار قلبم نم دلتنگی میباره بگو که دستات هنوزم واسه من یه چتری داره دستامو تنها گذاشتی تو نمیدونی چیه دردم از همون لحظه که رفتی دیگه زندگی نکردم… خاطراتت مونده اینجا اما آرومم نکرده به خدا دلتنگیامو ذره ای هم کم نکرده من تو این تنهایی بی تو دیگه آروم نمیگیرم "به این امید که تو میای من از این خونه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 مردادماه سال 1393 21:11
کسی چه می داند من امروز چند بار فرو ریختم چند بار دلتنگ شدم از دیدن کسی که فقط . . پیراهنش شبیه تو بود !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 تیرماه سال 1393 21:54
حال امروز من ...... بغضیست که نفس گیر شده . . . مات مانده ام بین واژه های دیروز و امروز تو . . . ! و حرفهای ناگفته ای که مغز استخوانم را می سوزاند . . درنبودنم نیز ترس ازدست دادنم را داری ؟ نترس ، دیگرنیستم می خواهم نیست بمانم همان نیست عاشق که تو می خواهی . . .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 تیرماه سال 1393 20:27
وقتی تو نبود تو اشک میشه همدم من هرشب منم و دلواپسیمو جمله های بی مخاطب وقتی تو اوج سکوتم فقط از تو حرف دارم تو باید باشی ببینی که چه تلخ روزگارم باش تا ببینی که من بیمارم از غم باش تا ببینی چشمم بی تابه از اشک با من نبودی که دردامو بدونی باش تا ببینی که من بیدارم هرشب باش تا ببینی که بجز تو دلخوشی ندارم باش تا ببینی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 تیرماه سال 1393 19:08
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری و چقدر در زندگی برایش ارزش قائل هستی چون زمانی که از دستش بدهی مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی او دیگر صدایت را نخواهد شنید پابلو نرودا
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 تیرماه سال 1393 02:04
اشکایی که بی هوا رو گونه هام میریزه قلبی که از همه ی خاطره هات لبریزه دلی که می خواد بمونه ، تنی که باید بره حرفی که تو دلمه اما ندونی بهتره بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده بیخیال قلبی که این همه تنها مونده آخه دنیای تو ، دنیای دلای سنگیِ واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیِ مثل تنهایی میمونه با تو همسفر شدن توی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1393 14:47
فرقی نمی کند قدمها سست باشد یا محکم کسی که عاشق است با پا نه با قلب می آید که پاها نه برای ماندن بلکه برای رفتن ، آفریده شده اند !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1393 14:20
شاید یک روز، یک نفر، یک جوری آدم را بخواهد که خواستنش به این راحتی ها تمام نشود
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 خردادماه سال 1393 16:21
دوست داشتن گاهی وقت ها ، زندگی ست مثل سینه ای بدون نفس از مرگِ قلب بدون عشق دوست داشتن گاهی وقت ها سنگین است مثلِ سنگینیِ لیاقت دوست داشته شدن ! و بعضی وقت ها دوست داشتن، حیاتی دیگر است زنده نگه داشتنِ کسی درون ات حتی با وجود این فاصله های دور
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 خردادماه سال 1393 00:54
گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب می کند!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 خردادماه سال 1393 23:57
شدم غرق توی زندگی ساده با یه قلب پر از تو که تنهاییش زیاده شدم حبس میون خاطرات با تو همیشگی نشدی اما همیشه یادمه نگاهتو امید داشتم یه روز میرسه که یه جایی بالاخره باز چشم تو چشات میندازم امید داشتم یه روز . . .
-
گل و تگرگ
شنبه 3 خردادماه سال 1393 00:40
قصه ی ، منو غم تو / قصه ی ، گل و تگرگه ترس بی تو، زنده بودن / ترس لحظه های مرگه ای برای باتو بودن / باید از بودن گذشتن سر به بیداری گرفته / ذهن خواب الوده ی من همیشه میون قاب / خالی درهای بسته طرح اندام قشنگت / پاک ورویایی نشسته کاش می شد چشام ببینن / طرح اندام تو داره زنده می شه جون می گیره / پا توی اتاق می ذاره کاش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1393 18:16
برای من همین خوبه که با رویات می شینم تو رو از دور می بوسم تو رو از دور می بینم برای من همین خوبه بگیرم ردّ دنیاتو ببینم هر کجا میرم از اونجا رد شدم با تو همینکه حالِ من خوش نیست ، همینکه قلبم آشوبه تو خوش باشی برایِ من همین بد بودنم خوبه به اینکه بغضم از چی بود ، به اینکه تو دلم چی نیست تمام عمر خندیدم ، تمامِ عمر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1393 00:01
تو رو کجا گمت کردم بگو کجای این قصه که حتی جوهرشعرم همینو ازتو میپرسه که چی شد اون همه رویا همون قصری که می ساختیم دارم حس میکنم شاید من و تو عشقو نشناختیم تحمل میکنم غیبت ماهو میدونم نیمه ی همدیگه هستیم نشد پیدابشیم تو متن قصه به رسم عاشقی هردو شکستیم
-
خوابم یا بیدارم؟؟؟؟؟
دوشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1393 18:01
اینجا بین زمین و هوا معلقم.. بعد از یک عمر فهمیدم تو هستی. شک نداشتم که تو هم هر از گاهی به من فکر می کنی اما این چه حکایتی شد؟ من باید چه کنم که ببخشی و درد را تمام کنی؟ درد هفت هشت ساله، درد یک عمر، درد دوری، گریه شبانه، صحبت های در تاریکی لب پنجره من حتی جرات نداشتم در خواب تو را ببینم پیدایم کن صدف؛ اسمم را صدا...
-
آخرین تولدت هم مبارک..ولی این رسمش نبود ؛ مدعی عاشقی
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 12:13
وقتی از همه جا بی خبر؛ یکی بهت زنگ میزنه که وقتی میگه مادر همونیم که .. قلبت میاد تو دهنت در همون لحظه بدترین چیزا میاد تو ذهنت که نکنه چیزیش شده؛ مریض شده باشه اینه که حتی اگه با خانوادت مسافرتم باشی و کلی خوش باشی؛ بازم زانوهات شل میشه و .. به خودت که می آیی وقتی قلبت داره مثه چی میزنه؛ فقط می شنوی مادر همون...
-
بی تو ... . . . .
دوشنبه 28 تیرماه سال 1389 02:17
دو دریچه دو نگاه دو پنجره دو رفیق دو همنشین دو حنجره دو مسافر تو مسیر زندگی دو عزیز دو همدمِ همیشگی با هم از غروب و سایه رد شدیم قصه ی عاشقی رو بلد شدیم فکر می کردیم آخر قصه اینه جز خدا هیشکی ما رو نمی بینه دو غریبه دو تا قلب در به در دو تا دلواپس این چشمای تر دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چین دو تا دور افتاده ی تنها...
-
و اینک تمام وجودم لبریز بودن اوست..
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 18:29
نوشته های کوچولو هفت ساله شد. هفت سال و دو روز.. ایکاش میومدی یه چیزی برام می نوشتی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 18:20
دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده .. اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کنم دنیا عجب جایی شده هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم در حسرت فردای تو تقویمم و پر می کنم هر روز این تنهایی رو فردا تصور میکنم هم سنگ این روزای من تنها...
-
حال همه ما خوب است..اما تو باور نکن
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 02:17
سلام! حال همهی ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان! تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود میدانم همیشه حیاط آنجا...
-
ای بهار ..
شنبه 29 اسفندماه سال 1388 18:09
ای بهار ای بهار ای بهار تو پرنده ات رها بنفشه ات به بار می وزی پر از ترانه می رسی پر از نگار هرکجا رهگذار تست شاخه های ارغوان شکوفه ریز خوشه اقاقیا ستاره بار بیدمشک زرفشان لشکر ترا طلایه دار بوی نرگسی که می کنی نثار برگ تازه ای که می دهی به شاخسار چهره تو در فضای کوچه باغ شعر دلنشین روزگار آفرین آفریدگار ای طلوع تو در...
-
دوباره خوانی یک زندگی-قسمت پنجم
پنجشنبه 17 دیماه سال 1388 17:52
من و تو یه عمری با هم بودیم .. کی جدا میدیده از هم ما رو کی میونمون فاصله انداخت کیه که حل کنه این معما رو؛ از اون لحظه که دل به تو بستم از این که نباشی می ترسیدم به خودم می گفتم کاشکی می مردم .. اما اون روزا رو نمی دیدم ........ چشامو بستم تا نبینم قلبت سهم ِکی داره میشه چشاتو وا کن تا ببینی قلبم بی تو آواره...
-
دوباره خوانی یک زندگی-قسمت چهارم
چهارشنبه 2 دیماه سال 1388 18:17
کجایی که ببینی من هنوزم دارم تو حسرت چشات میسوزم روزوشب دنبال یه راه چاره ام که بازم پامو تو قلبت بذارم همش کلافه مو تو فکر اینم که هر جوری شده تو رو ببینم ببینم که بهت بگم ببخشید دلم حرف تورو هیچ وقت نفهمید یه وقتایی میام کنار خونه همون وقتایی که دارم بهونه یه چند وقته بهونه تو میگیرم حالم خرابه و دارم میمیرم غریبه...
-
دوباره خوانی یک زندگی-قسمت سوم
پنجشنبه 5 آذرماه سال 1388 14:57
شرمندتم! که ستاره داشتم و....دنبال اون می گشتم و..............شاکی از این بودم که من ستاره ای ندارم ستاره بود تو مشتم و .......تکیه می داد به پشتم و .........احساسشو می کشتم و احساستو می کشتم..
-
دوباره خوانی یک زندگی-قسمت دوم
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 23:11
سلام این دیگه جرم نیست که سالی 1 بار بهت ایمیل بدم و تولدت تبریک بگم. احتمالا دیگه همسرتم ایمیلات و چک نمیکنه که بخوای عصبانی بشی.از این بابتم مطمئنم که این ایمیل سالی یه بار دلتو نمی شکونه که مثلا چرا خاطراتتو برات زنده کردم. من حتی نمی دونم این ایمیل و می خونی یا نه، اصلا این ادرس ایمیلتو چک می کنی یا نه، یا شاید چک...
-
دوباره خوانی یک زندگی-قسمت اول
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1388 17:11
و امروز . . . پس از گذر زمان، به من بگو ! به کجا رسیده ام ؟ اگرچه قلب شیشه ای احساساتم را با سنگ نامهربانی ها شکستی ؛ ولی من تو را « همانگونه که بودی » به یاد می آورم !!!
-
تولدت مبارک
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1387 14:45
همین امروز..
-
روزشمار
جمعه 22 شهریورماه سال 1387 13:37
۲ روز مانده ..