گل امید
هوا هوای بهار است و باده٬ باده ی ناب
به خنده خنده بنوشیم و جرعه جرعه شراب
در این پیاله ندانم چه ریختی٬ پیداست
که خوش به جان هم افتاده اند٬ آتش و آب
فرشته روی من ای آفتاب صبح بهار
مرا به جامی از این آب آتشین دریاب
به جام هستی ما ای شراب عشق بجوش
به بزم ساده ی ما ای چراغ ماه٬ بتاب
گل امید من امشب شکفته در بر من
بیا و یک نفس ای چشم سرنوشت٬ بخواب
مگر نه خاک ره این خرابه باید شد
بیا که کام بگیریم از این جهان خراب
تا کند نغمه ای چو دریا ساز
نفسی طاقت آزموده چو موج
که رود صد ره و برآید باز
تن طوفان کش شکیبنده
که نفرساید از نشیب و فراز
بانگ دریادلان چنین خیزد
کار هر سینه نیست این آواز
باز
این زمین تندگام
برف را ز روی گرده می تکاند و به صد زبان
آفتاب را
می دهد سلام
باز باد خوش خبر
بهار شکفته می دهد پیام
می دود میان لاله ها غزل سرا
جامهایشان
می زند به جام
باز ابر باردار
خیمه می زند به روی بام
باز بر شگون مجلس بهار
بید می پراکند به رقص صوفیانه اش
گیسوان سبزفام
باز نبض جویبار نقره می زند به توده علف
با گذار آبهای رام
روز می رسد
روز دیگری که از نویی گرفته نام
خاسته ز جا
مردمی به راه مردمی نهاده پا
در سرود
در صلا
سال نو سلام
سال نو سلام