تا توانی چشم جان را باز کن در هوای جان و دل پرواز کن
دل برد ما را به سوی ذات پاک گر شود پاک از غبار و گرد و خاک
عشق گامی در تعالی بر وجود آنکه بی عشق است، از عمرش چه سود!
عشق یعنی نظم در کار خدا هرکه بد باشد، بدش باید سزا
اندکی از این نداها در دلت گرکند جا، حل نماید مشکلت
عشق یعنی جلوه ی گل در بهار هدیه باشد از خدا بر موی یار
می تواند هردلی دریا شود گر در آن دل عشق حق پیدا شود!
گر بنوشد شربتی مهمان تو کم تواند بشکند پیمان تو!
اگر تنهاترین تنها شوم، باز خدا هست!
او جانشین همه ی نداشتن هاست!
اگر تمامی خلق گرگهای گرسنه و هار شوند؛
و از آسمان هول و کینه برسرم بارد، تو مهربان آسیب ناپذیر من هستی!
ای پناهگاه ابدی!!