-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1382 21:53
پیوند جاودان قلب من و تو را پیوند جاودانه مهری ست درنهان پیوند جاودانه ما ناگسسته باد تا آخرین دم از نفس واپسین من این عهد بسته باد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1382 21:03
نگاه تو ! در زیر باران ابریشمین نگاهت بار دیگر ای گل سایه رست چمنزار تنهایی من چون جلگه ای سبز و شاداب گشتم. در تیرگی های بیگانه با روشنایی همراز مهتاب گشتم. امشب به شکرانه بارش پرنثار نگاهت ای ابر بارانی مهربانی! من با شب و جوی و ساحل غزل می سرایم. در پرده باغ های عصمت خیالم چون نور و چون عطر جاریست شعر زلال نگاهت!...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1382 21:44
من و تو با هم . . . من و تو با هم از عشق لبریزیم من و تو با هم بدتر از اینها؛ گر زمین افتیم باز برخیزیم! من و تو بی هم گرچه موجودیم؛ گر زمین افتیم هر دو نابودیم! لیک ما با هم؛ هر دو پابرجا هر دو در سودیم بشکن این جام پوچ پایان را ! پا اگر بسته آسمان باز است قصد پرواز است!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 22:32
شکوفه ای بر شراب چو از بنفشه بوی صبح برخیزد هزار وسوسه در جان من برانگیزد کبوتر دلم از شوق میگشاید بال که چون سپیده به آغوش صبح بگریزد دلی که غنچه نشکفته ندامتهاست بگو به دامن باد سحر نیاویزد فدای دست نوازشگر نسیم شوم که خوش به جام شرابم شکوفه میریزد تو هم مرا به نگاهی شکوفه باران کن در این چمن که گل از عاشقی نپرهیزد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1382 21:24
تو مثل؟ تو مثل یه گل سرخی توی باغ بی بهار تو یه شهر شب گرفته واسه خواب تک سوار تو مثل کلید عشقی واسه قفل این قفس بگو با منی همیشه تا نیفتم از نفس واسه خوندن از تو باید به کدوم نفس رسید تو کدوم ترانه میشه عاشقی رو داد کشید وقتی هستی تن دیوار میشه پر از پنجره مثل رقص واژه هایی تو سکوت حنجره تو یه شعر ناتمومی که همیشه با...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1382 20:34
کوهبید (درخت امید) در آغوش این دره ی دیر سال بر این صخره ی خامش کور و کر درخت تک افتاده ی کوهبید برآورده مغرور بر اَبر٬ سر فروبرده در سینه ی تنگ سنگ پی جستن زندگی٬ ریشه ها نه از تیشه ی تیز برقش هراس نه از خشم طوفانش٬ اندیشه ها در آنجا که ابری نباریده است در آنجا که نگذشته یک رهگذار درخت تک افتاده ی کوهبید سرود حیات...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 بهمنماه سال 1382 21:30
صیاد عشق شاپرک وار و سبک جان می پریم از سر هر لحظه ی بی بازگشت پیش رومان بیشه های آرزو پشت سر شیرین و تلخ سرگذشت شرم در چشم و حیا بر گونه ها هر دو پنهانی به هم دل می دهیم پیش می رانیم در بحری غریب موج غم ها را به ساحل می دهیم از محبت ما به گرداگرد خویش پیله زرینه تاری می تنیم او نگاهم می کند صیاد عشق من نگاهش می کنم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 بهمنماه سال 1382 19:48
شوق ( شوق نوشتن برای دردانه عشقم و دیدار دوستان بلاگ اسکایی! ... ) برکرده ام سر از رخنه ای در سینه سنگ؛ آری بهارم من در این تنگ تنها اگر باد تنها اگر ابری و باران تنها اگر خورشید بود این گل نمی رست زین تنگنا راه رهاییدن نمی جست ای سایه ابر ای دامن ابر ای تیغ خورشید ای جام باران این گل نمی بود گلدانه را گر شوق گل گشتن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 دیماه سال 1382 22:55
جاده عشق به عشق تو در راه دلم نگو که گمراه دلم تو جاده ی عشق تو افتاده دلم بخوای نخوای تن به سفر داده دلم اگه توی جاده مه باشه توی راه هزار گره باشه به جای قصر نور یه کلبه توی ده باشه توی گرمای تابستون زیر برف زمستون از جنگل های بی عابر؛ از بیشه های خوش ظاهر از آسمون و از دریا ؛ از اوج فریاد ابرا اگه پر پیچ و خم باشه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 دیماه سال 1382 00:54
من با تو ام ... من با تو ام ای رفیق! با تو همراه تو پیش می نهم گام در شادی تو شریک هستم بر جام می تو می زنم جام من با تو ام ای رفیق! با تو دیری ست که با تو عهد بستم همگام تو ام، بکش به راهم همپای تو ام، بگیر دستم پیوند گذشته های پر رنج اینسان به توام نموده نزدیک هم بند تو بوده ام زمانی در یک قفس سیاه و تاریک رنجی که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 دیماه سال 1382 21:52
شب شیشه ای ما به هم محتاجیم مثل دیوونه به خواب مثل گندم به زمین مثل شوره زار به آب ما به هم محتاجیم مثل ما به آدما مثل ماهیا به آب مثل آدم به هوا دستامون از هم اگه دور بمونه شب شیشه ای دیگه نمی شکنه از تو این شیشه ای همیشگی خورشید مقوایی سر می زنه به عزای دوری دستای ما کوچه ها، ساکت و بی صدا می شن بوی رخوت همه جا رو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 23:03
یلدای عاشق ... شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجب است اگر توانم که سفر کنم زدستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد؟ زمحبتت نخواهم که نظر کنم به رویت که محب صادق آن است که پاکباز باشد به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن که دعای دردمندان زسرنیاز باشد خرّمی بر شما مستدام٬ یلداتان بی پایان!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 آذرماه سال 1382 21:52
امشب قصد آن دارم که روال را بر هم بزنم. شعر می گویم اما شعر دل.. از ناب ترین احساسی که در تمام عمرم لمس کرده ام٬ و همانا : «آن را که به دل زعشق مهتاب افتد کی از بد و بیم خلق در تاب افتد بنگر که به قدر ذره ای تر نشود گر دامن آفتاب در آب افتد» مهم آن است که عشق باشد... «آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه نا پیداست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 آذرماه سال 1382 23:57
وصف عاشقانه از عشق! عشق جوان است و نازک طبع. عشق بر زمین که سخت است؛ قدم نمی گذارد و سر مردمان هم زیاد نرم نیست که بر آن پا بگذارد. اما بر دل و جان مردمان می گذارد که لطیف ترین چیزهاست. جایی که لطافت هست گذرگاه عشق است و آنجاست که عشق منزل می کند. در هر دل و جانی هم منزل نمی کند؛ چه بسا جان ها که سختند. پس عشق جوان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 آذرماه سال 1382 21:07
به باغ همسفران صدا کن مرا .. صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید ! در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد و خاصیت « عشق » این است کسی نیست ! بیا زندگی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1382 22:26
دل تنگ. . . یکی تو صحنه ی یادم نشسته که از من دوره امشب به زیر گنبد آبی احساس یکی بود و یکی هست قسم به قصه های عاشقونه دلم تنگ کسی هست کسی که قصه ی ناب نگاه و یه مهتاب؛ شب به من گفت از اون شب تو همه شبهای مهتاب به یادش خوابم آشفت همون که کوچه ی بن بست عشق و به نام دلگشا خوند منو به خونه ی گرم دلش برد دل و عاشق سرا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آذرماه سال 1382 23:54
زندگی ! در زندگی لحظه هایی هست که بیشتر نیازمند شجاعتیم تا احتیاط! بعضی تصمیم ها نیازمند آتش هیجان هستند. بدون تلاش هیچ چیز رخ نمی دهد؛ حتی معجزه!! برای آنکه معجزه ای رخ دهد؛ ایمان لازم است برای ایمان داشتن باید حصار پیش داوری ها را برچید برای ویران کردن حصارها؛ «شهامت» لازم است برای شهامت داشتن غلبه بر ترس لازم است!...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آذرماه سال 1382 22:21
چشمه ی نور هر چند که در کوی تو مسکین و فقیریم رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم خاریم و طربناک تر از باد بهاریم خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم از نعره مستانه ما چرخ پر آواست جوشنده چو بحریم و خروشنده چو شیریم از ساغر خونین شفق باده ننوشیم وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند آیینه ی صبحیم و غباری...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 آذرماه سال 1382 18:04
عشق عشق لالایی بارون توی شب هاست نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه ی شبنم و برگ گل یاس لحظه ی رهایی پرنده هاست تو خود عشقی که همزاد منی تو سکوت من و فریاد منی تو خود عشقی که شوق موندنی غم تلخ و گنگ شعرای منی وقتی دنیا درد بی حرفی داره تویی که فریاد دردای منی زندگی وقتی که بیزاری باشه روز و شبهاش همه تکراری باشه شاید عشق...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 آذرماه سال 1382 21:42
صدای تو ! صدای تو گرم است و مهربان چه سحر غریبی درین صداست صدای دل مرد عاشق است که این همه با گوشم آشناست صدای تو همچون شراب سرخ به گونه ی من دوانده خون چنین که مرا مست می کنی نشانه ی میخانه ات کجاست؟ صدای تپش های قلب من به گوش تو می گوید این سخن: که عاشقم و درد عاشقی چگونه ندانی که بی دواست؟ به زمزمه گوید زمان عمر که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 آذرماه سال 1382 21:30
به نام تو ... به نام تو امروز آواز دادم سحر را به نام تو خواندم درخت و پل و باد و نیلوفر صبحدم را تو را باغ نامیدم و صبح در کوچه بالید تو را در نفس های خود آشیان دادم ای آذرخش مقدس میان دل خویش و دریا برای تو جایی دگر بایدم ساخت در ایجاز باران و جایی که نشنفته باشد صدای قدم ها و هیهای غم را
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 آذرماه سال 1382 01:04
راز حافظ . . . عید است و آخر گل و یاران در انتظار ساقی بروی شاه ببین ماه و می بیار دل برگرفته بودم از ایام گل ولی کاری بکرد همت پاکان روزه دار خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم یارب ز چشم زخم زمانش نگاه دار حافظ چو رفت روزه و گل نیز می رود ناچار باده نوش که از دست رفت کار عید بر همه ی دوستان مبارک
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 آذرماه سال 1382 20:58
حکایت نخوانده ای شاید درین کتاب حکایت ما را همیشه در آغاز؛ چو موج تازه نفس؛ پر خروش؛ در پرواز سرود شوق به لب؛ گرم مستی و آواز سحر به بوسه خورشید شعله ور گشتن شب از ترس جدایی به سوی ماه دویدن فرونشستن؛ برخاستن؛ درافتادن دوباره جوشیدن دوباره کوشیدن تن از کشاکش گرداب ها به در بردن همه تلاش برای رسیدن؛ آسودن رسیدنی که دهد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1382 21:05
پیدا قاب اتاقم کدر شده بود و من زمزمه خون را در رگهایم می شنیدم زندگی ام در تاریکی ژرفی می گذشت این تاریکی طرح وجودم را روشن می کرد در باز شد و او با فانوسش به درون وزید زیبایی رها شده ای بود و من دیده به راهش بودم رویای بی شکل زندگی ام بود عطری در چشمم زمزمه کرد رگ هایم ازتپش افتاد همه رشته هایی که مرا به من نشان می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 آبانماه سال 1382 21:09
نیلوفر عاشق! با تو قلبم کلبه پیوند شد اشک هایم مثل نیلوفر شکفت حاصلش یک آسمان لبخند شد مرز ما گلدانی از احساس شد ای تماشای تو یک حس لطیف بی تو صد نیلوفر عاشق هنوز در حصار عاشقی زندانی است چشمهایم باز بارانی شدند قلبم اما گشت دریایی ز عشق باید از آرامش دلها گذشت شادمان چون لحظه ی دیدار شد بهترین تسکین دل این جمله است:...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 آبانماه سال 1382 20:56
تمام دلم بی قرار توست ... تمام دلم دوست داردت تمام تنم خواستار توست بیا و به چشمم قدم گذار که این همه در انتظار توست نظر نه به سود و زیان کنم هر آنچه بگویی همان کنم بگو که بمان، یا بگو که بمیر اراده ی من اختیار توست به گوشه ی چشمی نگاه کن ببین چه به پایت فکنده ام مگر به نظر کیمیا شود دلی که چنین خاکسار توست به دار و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1382 21:46
آستان عشق اندر این عالم خدا دیدند و بس در منازلها لقاء دیدند و بس جز خدا در دل ندارند آرزو در طلب رهوار اویند کو به کو یاربا! من نیز باشم اهل دل گرچه ماندم در میان آب و گل تیغ رحمت را به سویم تیز کن جام جانم را ز عشق لبریز کن ذکر خود را بر زبان گویا نما از محبت سینه را دریا نما ای که فرمان داده ای بر بندگی بندگی یعنی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آبانماه سال 1382 22:27
زمزمه ای نگاهت خنده ی مهتاب ها بر پرند رنگ رنگ خواب ها ای صفای جاودان هر چه هست باغ ها٬ گل ها٬ سحر ها٬ آب ها ای نگاهت جاودان افروخته شمع ها٬ خورشید ها٬ مهتاب ها ای طلوع بی زوال آرزو در صفای روشن محراب ها ناز نوشین تو و دیدار توست خنده مهتاب٬ در مرداب ها در خرام نازنینت جلوه کرد رقص ماهی ها و پیچ و تاب ها در شب من خنده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 آبانماه سال 1382 00:00
تنها نبودی ای رگهای آبیت چو بستر عشق شراب هستی درون ساغر عشق ای کلام آخر به دفتر عشق نوشتمت به قلبم به شکل باور عشق سر به سجده بردن برابر عشق شدی تو اول عشق؛ شدی تو آخر عشق چشمت به من خندید؛ عاشق تر از همیشه گفتی قلب عاشقا یه لحظه هم جدا نمیشه اشکهای شوق تو بارون پشت شیشه گل عشق و آرزو جوونه زد میون بیشه آری؛ تو بودی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 آبانماه سال 1382 21:49
روز مبادا . . . وقتی تو نیستی نه هست های من چونانکه بایدند نه بایدها . . . اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هرچه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهای ماست اما کسی چه می داند؟ شاید امروز نیز روز مبادا باشد! وقتی تو نیستی نه هست های من چونانکه بایدند نه بایدها . . . هر روز...