رستنی ها کم نیست من و تو کم بودیم خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم گفتنی ها کم نیست من و تو کم گفتیم مثل هذیان دم مرگ از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم دیدنی ها کم نیست من و تو کم دیدیم بی سبب از پاییز جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم چیدنی ها کم نیست من و تو کم چیدیم وقت گل دادن عشق روی دار قالی بی سبب حتی ؛ پرتاب گل سرخی را ترسیدیم خواندنی ها کم نیست من و تو کم خواندیم من و تو ساده ترین شکل سرودن را در معبر باد با دهانی بسته واماندیم من و تو حق داریم در شب این جنبش نبض آدم باشیم من و تو حق داریم که به اندازه ی ما هم شده با هم باشیم