یک شب ...
یک شب٬ از دست تو من
باده ای خواهم خورد
که مرا با خود٬ تا آنسوی اسرار جهان خواهد برد
من٬ امیدی را در خود بارور ساخته ام
تار و پودش را٬ با عشق تو پرداخته ام
مثل تابیدن مهری در دل
مثل جوشیدن شعری از جان
مثل بالیدن عطری در گل
جریان خواهم یافت
مست از شوق تو٬
از عمق فراموشی٬
راه خواهم افتاد
باز از ریشه به برگ
باز از «بود» به «هست»
باز از خاموشی تا فریاد !
سلام ... دیر وقت اینجا رسیدم و زیاد مزاحم نمی شم! موفق باشید