قدرت عشق
در این شلوغی شهر چه کسی باور می کند که تو صبحدم؛
با نوای پرنده کوچکی که چون قاصد عشق بر من می فرستی
مرا بیدار می کنی!
یا زمانیکه از تو گله مند می شوم غنچه گل شمعدانی را
در مقابل چشمانم شکوفا می کنی!
حال آنکه عشاق تنها گلی را از شاخه جدا می کنند و
در دستان یکدیگر قرار می دهند.
من تصور می کنم قدرت عشق در وجود آنان به اندازه ای نیست که
خود بتواند گلی را شکوفا کند!!
صدف
شنبه 23 اسفندماه سال 1382 ساعت 09:18 ب.ظ
سلام...
اگه دوست داری تو هم از عاشقانه ترین وبلاگ شعر در بلاگ اسکای دیدن کن....
منتظرم...
معرکه بود .....من تصور می کنم قدرت عشق در وجود آنان به اندازه ای نیست که
خود بتواند گلی را شکوفا کند!!
مرسی سر زدی خانوم ! داستان قشنگی بود !